منوی دسته بندی

روی سیاه برنامه‌نویس بودن!

اعترافات یک برنامه‌نویس فول‌استک

بعد از 8 ساعت کار تازه به خانه رسیده‌ای، تمام روز مشغول پاسخ دادن به تلفن‌ها و ایمیل‌ها بوده‌ای تا مشتری جدیدی پیدا کنی و برای این ماه کمیسیون بگیری. به خانه دو خوابه‌ات -که اجارۀ آن را با تلاش بسیار تأمین می‌کنی- می‌آیی تا در کنار خانواده‌ات استراحت کنی و فقط چند ساعت تا روز کاری بعدی برای تجدید قوا فرصت داری.

شما و شریک زندگی‌تان با هم تلاش می‌کنید تا مخارج خانه، قبض‌ها و هزینۀ خورد و خوراک را بپردازید و درست موقعی که برای صرف غذا روی میز شام نشسته‌اید، تلفن شما می‌لرزد، یک پیام جدید دارید!

پیام کاری است؛

” لازم نیست فردا زحمت بکشید تشریف بیاورید، فرد دیگری جایگزین شما شده”

همان‌طور همان جا نشسته‌ای و به دیوار خیره شده‌ای، نمی‌توانی چیزی را که الان خواندی درک کنی، افکار مختلف به ذهنت حمله می‌کنند. این ماه چطور می‌تونم قبض‌هایم را پرداخت کنم؟ غذای کافی برای خوردن داریم؟ حالا کجا کار کنم؟ چه کسی جانشین من شده؟

جانشینی برنامه‌نویس ها

سال ۲۰۱۹ بود و من تازه فارغ‌التحصیل رشته علوم کامپیوتر بودم. من خیلی مشتاق بودم که دنیا را با عشق تازه‌ام به توسعۀ نرم‌افزار در پیش بگیرم. می‌دانستم که اگر کارم را شروع کنم، لحظه به لحظه آن را دوست خواهم داشت، اما همه چیز در شرف تغییر بود.

اواخر ژوئیه، تابستان ۲۰۱۹، اولین شغل خود را در یک شرکت کوچک به عنوان یک توسعه‌دهندۀ فول‌استک شروع کردم. آنجا تقریبا ۱۵ نفر کارمند بودند که اکثریت آن‌ها نمایندگان فروش برای شرکتی بودند که من برای آن‌ها کار می‌کردم. تعداد کارکنان آنجا مثل شرکت‌های دیگری که بعدا با آن‌ها کار کردم زیاد نبود. به عنوان تنها برنامه‌نویس شرکت، برای من آسان بود که با کارمندان دیگر ارتباط برقرار کنم، زیرا به دانش آن‌ها در مورد نحوۀ کارشان نیاز داشتم.

هر چه بیشتر آن‌ها را می شناختم، بیشتر به آن‌ها دلبستگی پیدا می‌کردم. آن‌ها شبیه خانواده من بودند، اما در محل کار. افرادی بودیم که هر روز از دیدن هم لذت می‌بردیم. در مورد این که چه نقشه‌هایی برای تعطیلات آخر هفته داشتیم و یا در مورد آخرین پادکست جو جو بحث می‌کردیم، صحبت می‌کردیم. من اینجا راحت بودم و هر دقیقۀ آن را دوست داشتم.

برای ۶ ماه اول، تنها هدف من تطابق پیدا کردن با محیط جدید بود. چون این اولین کار من به عنوان یک برنامه‌نویس بود.

بی جهت شرایط را ایده‌آل جلوه نمی‌دهم، آن چند ماه واقعا سخت گذشت!

شروع یک مرحلۀ جدید

بعد از تقریباً ۵ ماه در این شغل، من واقعاً شروع به درک این مسأله کردم که همۀ افراد شرکت تلاش می‌کنند و قادر به درک اپلیکیشن ما هستند که توسعه‌دهندۀ قبلی در حال کار کردن روی آن بود. کاری که حالا به من سپرده شده بود. در این مرحله، همه چیز به آرامی پیش می‌رفت، من کارها را در موعد مقرر تحویل می‌دادم و رئیسم را با هر به‌روزرسانی جدید اپلیکیشن، تحت‌تاثیر قرار می‌دادم.

می‌دانستم که او به مجموعه توانمندی‌های من اعتماد دارد. وقتی که پروژه‌ها شروع به پیچیده‌تر شدن کردند، فهمیدم او می‌داند که من می‌توانم کارهای بیشتری برای این شرکت انجام دهم.

بعد از یک جلسۀ سخت در مورد تغییرات جدیدی که می‌خواست انجام دهد، فهمیدم که به‌روز‌رسانی بعدی همه چیز را تغییر خواهد داد.

سالی که جهان از حرکت ایستاد

همراه با کرونا، وارد سال ۲۰۲۰ می‌شویم…

همۀ ما می‌دانیم که داستان چطور ادامه دارد و نیازی نیست توضیح بدم که چه اتفاقی افتاد. در این نقطه دفتر ما سوت و کور شد. زیرا اکثر همکارانم در برنامۀ بیکاری قرار داده شدند. تا حدودی به خاطر این واقعیت که بیشتر آن‌ها قادر به کار از خانه نبودند و کارهای بسیاری باید از داخل دفتر انجام می‌شد.

برای من خوشبختانه، تمام چیزهایی که به آن‌ها نیاز داشتم با توجه به نوع کار برنامه‌نویس ها در فضای ابری بود و از راه دور در دسترس بود. بنابراین می‌توانستم کار خودم را از اساس، از هر جایی ادامه بدهم. بیشتر چیزهایی که نمایندگان فروش از آن‌ها استفاده می‌کردند هنوز به نوعی نیازمند اسناد و مدارک کاغذی بود. این یک مشکل بود. به خصوص وقتی که از خانه کار می‌کردند. مأموریت من برنامه‌نویس در آن زمان این بود که اپلیکیشن را طوری بازنویسی کنم که بتواند از راه دور توسط همه استفاده شود. من باید اسناد و مدارک کاغذی را حذف می‌کردم. همه چیز را از راه دور در دسترس قرار می‌دادم. و فرایندهایی را خودکار می‌کردم که بیشترِ وقت آن‌ها را می‌گرفت.

در نتیجۀ این بازنویسی، من توانستم به نمایندگان فروش توانایی ارسال قراردادها از طریق برنامه را بدهم. تا به جای اینکه مجبور شوند به صورت دستی آن‌ها را بنویسند، از اپلیکیشن استفاده کنند. این یک گام بزرگ برای بهبود فرآیند قدیمی بود . برنامه‌نویسی تمام کاغذ بازی‌ها را حذف کرد. کاغذهایی که زمانی تمام تکیه شرکت به آن‌ها بود.

خودکار کردن فرایندها

یکی از فرآیندهای مهم که اغلب زمان نمایندگان فروش ما را می‌گرفت، تعدادی ایمیل ساده بود که باید برای هر مشتری ارسال می‌شد. هر کارشناس فروش می‌توانست به طور بالقوه روزانه ۱۰۰ تا ۲۰۰ ایمیل بفرستد.

پس از درک اینکه بسیاری از محتویات این ایمیل‌ها از یک الگو گرفته شده‌اند و سپس برای ارسال به گیرنده تنظیم شده‌اند، فهمیدم که خودکار کردن این ایمیل‌ها گامی بزرگ در سبک کردن حجم کاری آن‌ها خواهد بود.

چه می شد اگر می‌توانستم ایمیل‌هایشان را خودکار کنم! این کار یک پروژه سخت و در عین حال مهیج برای من بود. زیرا تا به حال هیچ کاری در این مقیاس نکرده‌ بودم. از کجا می‌دانستم که این همان جایی است که همه چیز خراب می‌شود.

اتوماسیون پادشاه است!

هر نوع برنامه‌نویسی که بلد باشید، می‌دانید که اتوماسیون نام بازی است. بخش بزرگی از کار ما این است که فرآیندهای تکراری که زمان زیادی می‌گیرند را خودکار کنیم. این کلیدی بود که به نمایندگان ما اجازه می‌داد در طول این سال پر تلاطم از خانه به کار خود ادامه دهند.

بعد از حدود یک ماه توانستم قسمتی از ایمیل‌های مورد استفاده را خودکار کنم. اما هنوز کارهای بیشتری برای انجام دادن وجود داشت. اکنون سیستم من می‌توانست به عنوان نمایندۀ شخصی از طریق حساب‌های Gmail امضا شود و برخی از ایمیل‌ها را به طور خودکار ارسال کند که پیش از این باید مثل حالت عادی از ابتدا ایجاد و نوشته می‌شدند. واقعا حیرت‌آور بود که می‌دیدم قدرت تقلید از ایمیل‌های آن‌ها را دارم. انگار آن‌ ایمیل‌ها مستقیماً از طرف خودشان فرستاده می‌شدند و غالباً مشتری هم متوجه این تفاوت نمی‌شد. من توانستم روزانه هزاران ایمیل خودکار ارسال کنم.

بعد از چند هفته استفاده از این فرآیند جدید، متوجه شدیم که نمایندگان فروش ما زمان آزاد بیشتری در دست خود دارند. اکنون زمان آن‌ها صرف تحقیق دربارۀ مشتریان احتمالی جدید و پاسخ دادن به پاسخ‌های دریافتی از ایمیل‌های خودکار می‌شود. این روش جدید انجام کارها به نمایندگان ما اجازه می‌داد که مفیدتر باشند، یا حداقل من اینطور فکر می‌کردم.

زمانی که رئیسم دریافت که ما می‌توانیم یک فرآیند مثل این را خودکار کنیم، همه چیزهای دیگری که می‌شد به طور خودکار انجام شود، برایش آشکار شد.

اتوماسیون

بعد از مدتی، من شروع به ایجاد کمپین‌های ایمیلی خودکار بیشتری کردم که نمایندگان ما معمولاً در عرض یک ماه ارسال می‌کردند. سیستم من اکنون می‌توانست بیش از ۶،۰۰۰ ایمیل را در عرض یک هفته ارسال کند. تازه با این فرض که همیشه قرار بر این نبود که ما این تعداد ایمیل ارسال کنیم. در این نقطه، بسیاری از نمایندگان فروش، کار کافی برای انجام در یک روز عادی نداشتند، بنابراین شروع به بی‌قراری کردند.

رئیسم تصمیم گرفت که بهترین کاری که باید کرد این است که آن‌ها را به جای تمام‌وقت، به وضعیت نیمه‌وقت تغییر دهد. می‌توانستم حس کنم که خصومت شروع به جوشیدن می‌کند. چیزهای زیادی وجود داشت که من می‌توانستم آن را خودکار کنم که از کار روزانه آن‌ها گرفته شده بود، و آن‌ها این را می‌دانستند… همه این را می‌دانستند.

من جانشین آن‌ها شده بودم!

سال ۲۰۲۰ ادامه داشت و فرآیندهای بیشتری اتوماتیک شدند. نمایندگان فروش یکی یکی شروع به ترک آنجا کردند. چون پول کار پاره‌وقت معادل چیزی نبود که قبلاً در کار تمام‌وقت دریافت می‌‌کردند. گاهی یک نمایندۀ فروش برای ملاقات کوتاهی به اداره می‌آمد و می‌توانستم صدای گریۀ آن‌ها در دفتر رئیس را بشنوم. چون ترس ناشناخته‌ بیش از پیش اجتناب‌ناپذیر شده بود. برخی از آن‌ها حتی پس از همان ملاقات از شرکت جدا می‌شدند.

افرادی که من با آن‌ها صحبت می‌کردم و شوخی می‌کردم حالا اینجا را ترک می‌کردند. به خاطر چیزی که من خلق کرده بودم. بعضی از آن‌ها خانواده داشتند و مجبور بودند دنبال کار بگردند. متأسفانه، این چیزی نبود که بتوانم کنترلش کنم. من آنچه را که خواسته شده‌ بود انجام داده بودم، و نتیجه‌اش این بود.

من هرگز فکر نمی‌کردم که من کسی باشم که شغل کسی را از بین ببرم. فکر می‌کردم برای کمک به بهتر کردن چیزها در آنجا هستم، نه نابود کردن آن‌ها.

حرف آخر

بعد از ۲ سال، هنوز هم در همان شرکت کار می‌کنم. ما اکنون هفت نفر را در این اداره داریم. یک نمایندۀ فروش باقی‌مانده‌ است. چون کار ۷ نماینده پاره‌وقت را می‌توان به یک نمایندۀ فروش تمام وقت سپرد.

اشتباه نکنید، شغلم را دوست دارم. من عاشق این هستم که بتوانم تفاوتی در محیط کار ایجاد کنم چه این کار اتوماسیون باشد چه ویژگی‌های جدید اپلیکیشن. دانستن اینکه ممکن است کاری که می‌کنی یکبار مصرف باشد، سخت است. تأثیری که من بر همکاران سابق خود داشتم گذاشتم…

( پیشنهاد مطالعه: یک روز در زندگی یک برنامه‌نویس! )

نویسنده: مایکل میلر
برگرفته شده از مقالۀ The Dark Side of Being a Programmer از وبسایت www.betterprogramming.pub

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *